غم عشقت بيابون پرورم كرد امشب ز غمت میان خون خواهم خفت ديدي كه رسوا شد دلم .... غرق تمنا شد دلم.... ديدي كه من با اين دل بي آرزو عاشق شدم .... با آن همه آزادگي بر زلف او عاشق شدم .... اي واي اگر صياد من ... غافل شود از ياد من ،قدرم نداند .... فرياد اگر از كوي خود .... وز رشته ي گيسوي خود بازم رهاند... در پيش بي دردان چرا فرياد بي حاصل كنم ....؟ گر شكوه اي دارم ز دل با يار صاحبدل كنم.... واي ز دردي كه درمان ندارد فتادم به راهي كه پايان ندارد از گل شنيدم بوي او مستانه رفتم سوي او تا چون غبار كوي او در كوي جان منزل كنم ديدي كه در گرداب غم از فتنه ي گردون رهي افتادم و سرگشته چون امواج دريا شد دلم.... بيا که از حد گذشت ايام دوری اینگونه خزانم را در عشق نهان کردم
عشق بیداد من باختن یعنی لحظه عشق جان سرزمین یعنی یعنی زندگی پاک عشق لیلی و قمار من مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل یعنی کلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی کودک مسجد یعنی الاقصی عشق من عشق آمیختن افروختن یعنی به هم عشق سوختن چشمهای یکجا یعنی کردن پر ز و غم دردهای گریه خون/ درد بیشمار عشق من یعنی الاسرار کلبه مخزن اسرار یعنی ای باد در خلوص خطوط خاکی شهر پنجره های پر غبار مشبک گنجینه ی خاطرات کوچه ها و سکوت! کودکی هایم را در پی شیطنت هایم خط های کشیده شده بر دیوارهای سپید تشیله ی گم شده در قعر چاله ی باران یا کبوتری که هراسان با نعره ی بمب ها از کنار حوض حیاط پرید همه ی شهر را مرور کن ببــــــــــار بــــــــاران…. مـــــــــــــن ســـــــــــــفرکـــــــر ده ای دارمــــ کــــــــه یــــــــادم رفــــته…
سلام سروران گرامی
قصه عشق ،
« يـــــاد تـــــو»
"شبی آزرده ازخانه،،،
امشب کنار لاش خودت ساعتی بمان
مادر .......!!!! مرا ببخش ... درد بدنم بهانه بود .....!!!!! کسی رهایم کرده بود که صدای بلند گریه ام اشک هایت را درآورد ......!! هر بار که میخواهم به سمتت بیایم یادم می افتد دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست
مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد روح زندگی را برای خویش نگه می دارد . . . پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده! کاش همه انسانها مثل پاییز باشن تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن
دوباره پاییز اما نه فصل اندوه و درد! دوباره پاییز فصل زیبای سادگی دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .
آنان که پاییز را دوست ندارند نمیدونند که پاییز همون بهاریست که عاشق شده ، پاییزتیم . . . نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ، ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . . پاییز منم که هر روز چهره ی زردم را با سیلی دروغهایت سرخ می کنم تا هرگز نفهمی آنکه بهار سبزم را به خزان نشاند تو بودی . . .
سلام روزگار…
باران امسال را من به عهده گرفته ام
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
روزهــاے بـارونـے رو خیلے “دوست دارَمـ”
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز! بیا با پنجه راه برویم. . .
تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باش
به بهانه عشق زندگی می کنیم
آدمهای ساده را دوست دارم.
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش, به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش میبرم تا که در آن نقطه ی دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه ی عشق ,زین همه خواهش بی جا و تباه ,میبرم تا زتو دورش سازم زتو ای جلوه ی امید محال, میبرم زنده به گورش سازم عجبــــ وفـــايـــي دآرد اين دلتنگــــي...! هوایت که به سرم می زند
می پرسی:آیا می گریم؟ آیا نیم شب ناله سر می دهم؟ آیا خیال دارم خود را بکشم؟ اوه!مثل این است که شوخی می کنی.مگر کسی هم خودش را از عشق می کشد؟ عشق مهمان ناخوانده یی است که خودش به خانه ی دل می آیدو خودش هم می رود.می گویی نه؟ به من نگاه کن،ببین،دیگر پاسخ غمی ندارم .ولی راستی
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ...
بیـــهوده ورق می خورنـد تقویـــــم هــای ِ جهــــــــــان؛ فصلــ امتحاناتـــــ..
چه رسم جالبی است!!!!!!!
روزی خواهد رســــــــید....
تمامِ خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همانی باشی که صبح ِ یکی از روزهای خدا، من شکستم تا تو را عاشق کنم
آغوش من خالی ست...
دوستت دارم ها را نگه میداری برای روز مبادا دل تنگت بودم ها را ، عاشقت هستم ها را.... این جمله ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی کنی ! باید ادمش پیدا شود باید مطمئن با شی که فردا ، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد
بر مزارم گریه کن اشکات مرا جان می دهد ناله هایت بوی عشقو بوی باران می دهد دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا دستهایت درد هایم را تسلا می دهد بامن در مانده و شیدا سخن را تازه کن حرفهایت طعم شیرین بهاران می دهد وقت رفتن لحظهای برگردو قبرم را ببین این نگاه اخرت امید ماندن می دهد رفتی چشمم به دنبال قدمهایت گریست زخم های مردهام را رفتنت جان می دهد نیست از من قدرت بوسیدن چشم های تو باد میبوسد قلب ایمان می دهد
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو….. از داشتن تو…اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم
با تو از خاطره ها سرشارم با تو تا آخر شب بیدارم عشق من دست تو یعنی خورشید
گرمی دست ترا کم دارم
روز مرگم هر که شیون کند دور و برم دورکنید؛ همه را مست وخراب از می انگور کنید؛ مزد غسال مرا سیرشرابش بدهید؛ مست مست ازهمه جا حال خرابش بدهید ؛ برمزارم نگذارید بیاید واعظ؛ پیر میخانه بخواند غزلی ازحافظ؛ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید؛ شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید؛ روزمرگم وسط سینه من چاک زنید؛ اندرون دل من یک قلم تاک زنید؛ روی قبرم بنویسید و فادار برفت؛ آن جگرسوخته خسته ازاین داربرفت
برمزارم بنوسید او رفت تا بجای لبانت بوسه برخاک بزند برمزارم بنوسید اورفت چون نتوانست باغم دوریت کنار بیاید وخاطراتت را فراموش کند برمزارم بنوسید چونتوانست بدون تو زنده گی کند وبدون عشق تو... بر گرفته شده از سایت مجید هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم.یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم.یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره.یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم.(واقعا هم كسي رو كه دوست داشتم هر روز دلش رو ميشكوندم) یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم. (همشون كشك هستش گريه شده پولي يا حيله)یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم(به خدا بايد اينجوري باشيم) خدايش بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم ؟ تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم ؟ نفرین به تو لعنت به من نفرین به عشقی که نبود یاد گاری شب جمعه ساعت 9:11 دقیقه در پو هنتون دفاعی افعانستان تحریر یافت دروطاق تنها بودم سال 1391/8/18 اگر ابرها باريدن را فراموش کنند ، اگر چشمها گريستن را فراموش کنند ، اگر لبها خنديدن را فراموش کنند ، اگر قلبها دوست داشتن را فراموش کنند ، من هرگز تو را فراموش نميکنم .
سلام دوستان گلم عید سعید فطر را به هگی تون تبریک گفته روز خوبی برای تون خواها نم
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است صدایم کن که دل درسینه تنگ است مرا با خود ببر ان سوی غر بت که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است سلام خوشکلا نظر یاد تون نره
ازسکوت اسمان ها پرسیدم چه بنوسم برای کسی دوستش دارم ؟ گفت بنوس هیچ غروبی غم انگیز تر از دوری تونیست
زمردم دل بکن یاد خداکن خدارا وقتی تنهای صداکن همان وقتی که اشکت می چکد گرم غنیمت دان ما را هم دعا کن
بیا که جانم از جانت جدانیست بیا که در جهان مهر وفا نیست بیا یک لحظه پیش هم نشینیم که دونیا اعتبار ش تا صبا نیست
نه از دریا وازقایق می نوسم نه از زخم شقایق می نوسم بیاد لحظه های با تو بودن بیاد ان دقا یق می نوسم
صفاي اشك وفاي غم اگر خواهی غم دل با تو گویم جایی نمی یابم
صفاي اشك وفاي غم
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید متولد سال 1368 دریکی از ولسوالی های ولایت غزنی و دانشجوی پوهنتون دفاعی افغانستان مباشم ٰ؛ دورد می فرستم به عزیزان که یادی ازما کرده وبه من سری میزند لطف نموده رد پای تان را به یاد گار بگزارید دوست تان دارم Archivesخرداد 1400مهر 1395 تير 1395 خرداد 1395 دی 1393 آبان 1393 بهمن 1392 آبان 1392 مهر 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مرداد 1391 تير 1391 ارديبهشت 1391 Authorsخالق(مهران)Links
دلنوشته های من (خالق غزنوی) تبادل لینک هوشمند Specificفال حافظجوک و اس ام اس قالب های نازترین LinkDump
دلنوشته های من (خالق غزنوی)
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
Alternative content |