می پرسی:آیا می گریم؟ آیا نیم شب ناله سر می دهم؟ آیا خیال دارم خود را بکشم؟ اوه!مثل این است که شوخی می کنی.مگر کسی هم خودش را از عشق می کشد؟ عشق مهمان ناخوانده یی است که خودش به خانه ی دل می آیدو خودش هم می رود.می گویی نه؟ به من نگاه کن،ببین،دیگر پاسخ غمی ندارم .ولی راستی
روحــم مـي خواهد برود يك گوشه بنشيند پشتش را بكند به دنيــا ؛
پاهايش را بغـل كند و بلند بلند بگويد :
من ديگر بــازي نمي كنم خستــه ام
خورشيد را فراموش كرده ام
دل خوش به ابرهاي آسمانم تا ببارند
با خود مي گويم
باران كه مي بارد تو مي آيي
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ...
+نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:حکایتمن " زخم " اشک" فریاد , ساعت13:30توسط خالق(مهران) |
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید متولد سال 1368 دریکی از ولسوالی های ولایت غزنی و دانشجوی پوهنتون دفاعی افغانستان مباشم ٰ؛ دورد می فرستم به عزیزان که یادی ازما کرده وبه من سری میزند لطف نموده رد پای تان را به یاد گار بگزارید دوست تان دارم
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 69970
تعداد مطالب : 44
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1
Alternative content